مش غفور – خادم مخصوص بیت رهبری - روایت میکردند که روزی از روزهای سرد زمستان امسال بود و آقا طبق رویه مسبوق برای ادای غسل ارتماسی جنابت به سالن سرپوشیده استخر بیت رهبری مشرف شدند و بعد از اینکه البسه روحانیت را از تن بدر کردند با انگشت شست پای مبارکشان وضعیت دمای آب استخر را مورد بررسی قرار دادند . آقا بعد از این اقدام با حالتی اندوهگین رو به بنده کردند و فرمودند : مش غفور چرا آب استخر سرد است ؟ مگر نمیدانی آب سرد برای عضلات و استخوانهای ما مضر میباشد ؟ و من هم در حالتی که تمام بدنم را عرق شرم فرا گرفته بود با حالتی خجل به عرض مبارکشان رساندم : ای آقای من . از دیشب که حاج خانم ( خجسته خانم همسر مکرمه آقا ) از استخر استفاده کردند دستگاه آب گرمکن و هیتر خراب شده و متاسفانه تعمییرکاران هم نتوانسته اند تاکنون آن را تعمییر نمایند .
آقا بعد از شنیدن این صحبتها در فکر فرو رفتند و ناگهان از تمامی محافظان و خادمان ( به استثنای این بنده حقیر ) خواستند سالن استخر را ترک کنند ( حتی حاج آقا وحیدی که مسئول تشریفات بیت رهبری میباشند ) . این اقدام آقا بسیار مورد تعجب من قرار گرفته بود .
ناگهان آقا با همان چهره نورانی و تبسم روحانی رو به بنده کردند و با همان لحن آهنگینشان فرمودند : مش غفور تو امروز شاهد و راوی حادثه ای خواهی بود که تاریخ معاصر را دگرگون خواهد کرد و سپس آقا به زانو نشستند و درحالیکه انگشت اشاره دست راستشان را در آب استخر فرو کرده بودند اذکاری را با معبودشان زمزمه میکردند . ( وای پروردگارا . عجب فضای معنوی تمامی سالن استخر را فرا گرفته بود هنوز که به یادش میافتم تمام موهای بدنم در برابر بزرگیت قیام میکنند ) . بعد از اتمام اذکار آقا ,صحنه ای را دیدم که تا آخر عمرم فراموش نخواهم کرد . آقا در حالیکه دستها را رو به آسمان گرفته بودند با نجوایی عاشقانه میفرمودند یا الله .... یا الله ... در همین لحظه بود که از کف استخر حبابهایی ظاهر شد که به سمت سطح آب حرکت میکردند و بعد از ترکیدن این حبابها بخار آب آزاد میگردید این عمل چند ثانیه ای مستدام بود تا اینکه کل آب استخر به جوشش در آمد و سپس کاملا ناپدید شد . وای چه حالی داشتم . تمام بدنم به رعشه افتاده بود نای ایستادن بر روی دو پایم را نداشتم مردد بودم در خواب هستم یا در بیداری و در حالیکه ذکر یا سید علی ادرکنی را بصورت غیر ارادی از دهانم جاری ساخته بودم بسمت آقا و مولایم دویدم به روی پاهای مبارکشان افتادم و فریاد میزدم " یا سید علی ادرکنی ... یا سید علی ادرکنی " و آقا به زانو نشستند و درحالیکه با دستهای مبارکشان قطرات اشکهایی را که تمام پهنای صورتم را فرا گرفته بود , را پاک میکردند فرمودند : مش غفور آیا به ما ایمان آوردی ؟ آیا به یقین رسیدی که ما نایب بر حق امام زمان هستیم ؟ حالا متوجه شدی چرا میگفتم فتنه های بعد از انتخابات برای ما از عطسه شتر در حال زایمان هم بی اثر تر است ؟ ..... زبانم در کام نمی چرخید , دیدگانم محصور معجزه آقا شده بود , مشامم از عطر بهشتی آقا مست و مدهوش گردیده بود , گویی روحم از کالبد خاکیم جدا کشته بود چرا که نفهمیدم آقا چه زمانی به استخر پریدن و غسل ارتماسی جنابت را انجام دادند و در انتها از من خواستند صحن استخر را ترک کنیم .
این روایتی ست متواتر , حال تو خواهی پند بگیر یا ملال .
ناگهان آقا با همان چهره نورانی و تبسم روحانی رو به بنده کردند و با همان لحن آهنگینشان فرمودند : مش غفور تو امروز شاهد و راوی حادثه ای خواهی بود که تاریخ معاصر را دگرگون خواهد کرد و سپس آقا به زانو نشستند و درحالیکه انگشت اشاره دست راستشان را در آب استخر فرو کرده بودند اذکاری را با معبودشان زمزمه میکردند . ( وای پروردگارا . عجب فضای معنوی تمامی سالن استخر را فرا گرفته بود هنوز که به یادش میافتم تمام موهای بدنم در برابر بزرگیت قیام میکنند ) . بعد از اتمام اذکار آقا ,صحنه ای را دیدم که تا آخر عمرم فراموش نخواهم کرد . آقا در حالیکه دستها را رو به آسمان گرفته بودند با نجوایی عاشقانه میفرمودند یا الله .... یا الله ... در همین لحظه بود که از کف استخر حبابهایی ظاهر شد که به سمت سطح آب حرکت میکردند و بعد از ترکیدن این حبابها بخار آب آزاد میگردید این عمل چند ثانیه ای مستدام بود تا اینکه کل آب استخر به جوشش در آمد و سپس کاملا ناپدید شد . وای چه حالی داشتم . تمام بدنم به رعشه افتاده بود نای ایستادن بر روی دو پایم را نداشتم مردد بودم در خواب هستم یا در بیداری و در حالیکه ذکر یا سید علی ادرکنی را بصورت غیر ارادی از دهانم جاری ساخته بودم بسمت آقا و مولایم دویدم به روی پاهای مبارکشان افتادم و فریاد میزدم " یا سید علی ادرکنی ... یا سید علی ادرکنی " و آقا به زانو نشستند و درحالیکه با دستهای مبارکشان قطرات اشکهایی را که تمام پهنای صورتم را فرا گرفته بود , را پاک میکردند فرمودند : مش غفور آیا به ما ایمان آوردی ؟ آیا به یقین رسیدی که ما نایب بر حق امام زمان هستیم ؟ حالا متوجه شدی چرا میگفتم فتنه های بعد از انتخابات برای ما از عطسه شتر در حال زایمان هم بی اثر تر است ؟ ..... زبانم در کام نمی چرخید , دیدگانم محصور معجزه آقا شده بود , مشامم از عطر بهشتی آقا مست و مدهوش گردیده بود , گویی روحم از کالبد خاکیم جدا کشته بود چرا که نفهمیدم آقا چه زمانی به استخر پریدن و غسل ارتماسی جنابت را انجام دادند و در انتها از من خواستند صحن استخر را ترک کنیم .
این روایتی ست متواتر , حال تو خواهی پند بگیر یا ملال .
0 نظرات