ویرایش بر هزینه های نشر میافزاید و طبعاً قیمت کتاب را بالا میبرد. لاجرم این سوالها پیش میآید:
چرا ویرایش لازم است؟ هزینه های چاپ اجتناب ناپذیر است، ولی آیا نمیتوان از هزینه های ویرایش کاست یا بکلی آنها را حذف کرد؟ بهبود کیفی متن از لحاظ فروش، حیثیت ناشر، و نفع عامه چه مزایایی در بر دارد؟
ویراستاران به سهولت میتوانند اثبات کنند که خدمت آنان کتابها را بهتر میکند، غلطهای دستوریشان را تصحیح میکند، فصیحتر و خواندنی ترشان میکند، و از زواید نامربوط مبرایشان میسازد. البته بیشتر ناشران رهنمودهایی در اختیار ویراستاران خود قرار میدهند تا آنان بدانند با توجه به فروش احتمالی هر کتابی ویرایش آن تا چه حد مقدور و مقرون به صرفه است. هر چه فروش احتمالی بیشتر باشد، پول بیشتر برای ویرایش در نظر گرفته میشود، البته به شرطی که ویرایش میزان فروش را افزایش دهد. ناشر وقتی سود بیشتری به دست میآورد که کتاب بالقوه پرفروشی به ویرایش اندکی نیاز داشته باشد. گاه نیز ممکن است کتاب پژوهشی ارزشمندی به ناشر پیشنهاد گردد که ویرایش مفصلی بطلبد ولی فروش چندانی نداشته باشد. در این صورت، چارهای نیست جز توسل به سنجش شتابزده. ویراستار حالا باید متن را به مرحله حروفچینی برساند، بی آنکه مته به خشخاش بگذارد که وقتگیر است و پول خوار. (اینگونه ویرایش لزوماً آسانترین نوع ویرایش نیست، چون به هر حال همه مطالب سنجیده میشود.) در سازمانهای انتشاراتی گاه حد ویرایش را به حداقل، معمولی و حداکثر درجهبندی میکنند. ویراستاران، ضمن رعایت این قیود عملی، میکوشند تا کیفیت کتابها را پیش از چاپ بهتر کنند.
ویراستار چه میکند؟
ویراستار کلمات شخص دیگری را، که محتمل است رغبت ویژهای به آن نداشته باشد، در اختیار میگیرد و به تصحیح (یا بهبود) آن کلمات، که کاری است دشوار و طولانی، مبادرت میورزد. ویراستار ممکن است متنی را که دارد ویرایش میکند دوست داشته باشد یا دوست نداشته باشد، تأیید کند یا نکند، ممکن است آن را بکل چیز غلطی بپندارد، یا مهملی که به زحمت نیرزد، یا حتی آن را کتاب ضالهای بداند. مع هذا وظیفه او ایجاب میکند که کیفیتش را بهتر کند. هر ویراستاری گاه گرفتار متون بد شده است (گفتن ندارد که او از بهر معیشت کار میکند.) متن بی ارزش به محض آنکه منتشر گردد چند و چون خود را بروز میدهد، یا شاید معلوم شود که نظر ویراستار غلط بوده است. به هر حال، غالباً متون ارزشمندی در اختیار ویراستار قرار میگیرد و او شادمانه زحمت میکشد تا آن متون به جهانیان عرضه شود. گمنامی یا از خود گذشتگی ویراستاران اصل رایج پذیرفته شدهای است. ویراستار دایهای است که سهم عمدهای در پرورش کودکانی دارد که فرزند شخص دیگری به شمار میروند. او گاه تمایل پیدا میکند که سهمش شناخته گردد و گاه ترجیح میدهد که گمنام بماند.
این توصیف مجرد از شغل ویراستار جنبهای اساسی از زندگی حرفهای او را آشکار میسازد: دستاوردها معمولاً به نام شخص دیگری ثبت میشود. از این لحاظ، فرآیند ویرایش حتی میتواند معمایی اخلاقی به وجود بیاورد. فرض کنید متن دستنوشت کتابی به ناشر عرضه میگردد که حاوی اندیشه جاذبی است، بموقع است، و احتمالاً خوانندگان فراوانی خواهد داشت. ولی نویسنده این کتاب قریحه ادبی چندانی ندارد. غالباً آنچه میگوید همان نیست که میخواسته است بگوید، و اندیشهها را بی نوازه بیان میکند. متن دستنوشت پذیرفته میشود و ناشر، با موافقت نویسنده، ویراستاری را انتخاب میکند تا به ویرایش بپردازد: به تقریب هر جملهای را بازنویسد، ترتیب فصول را تغییر دهد، مکررات را حذف کند، و به هر جا که لازم بود عبارت وصل کنندهای یا پاراگراف آغازگری بیفزاید. نگین اندیشه حالا در کلاف مناسبی جای گرفته است. نویسنده، در پیشگفتار کتاب، بزرگوارانه از کارمندان ناشر تشکر میکند و چه بسا که نام ویراستار را ذکر کند و بگوید بسیاری از اصلاحات مدیون اوست (ولی واضح است که تمام نقایص کتاب– پیشگفتار چنین میگوید– فقط ناشی از خطای نویسنده است.) آیا عرضه کتاب به عنوان اثر نویسندهاش اخلاقاً موجه است؟ آخر به نویسنده کتاب کمک فراوانی شده است. ما که اهل حرفه ویرایشیم معمولاً میگوییم بگذار چنین باشد. بسیاری از نویسندگان نیازمند کمکند، و بیشتر ناشران آماده فراهم آوردن وسیله این کمک. در نتیجه، جامعه ذرهای نور معرفت کسب کنند.
0 نظرات